گفتمات بگو
پیش از آنکه لایِ این واژهها فرسوده شوم
گفتمات
دارند میرسند
فوجي از پرندهگانِ سیاه
بگو.
*
کسي آمد
حنجرهام را به کوچه ریخت
و صدایام در ازدحام پاها گم شد
تو محو شدی
با چشمهایي
که پُر از دریا
و من
که از صدا تهی
با زخمي
که هر بار از جایي سَر باز میکند.
سلام
پاسخحذفراستش من قصد داشتم که کتاب شعری که توسط دوست عزیز اهل کتابم حاجت رحیمی به من توصیه شده را معرفی کنم و چون جایی بهتر از این وبلاگ را پیدا نکردم بهتر دیدم از این فضا جهت معرفی ِ کتاب شعری که جمال جمعه بهزاد نوشته و توسط نشر آگه چاپ شده استفاده کنم البته متاسفانه حاجت جان نام کتاب ونام مترجم رانمی دانست و وقتی پرسیدم که این شاعر عرب هست یا ترک یا فارس نمی دانست آخه تاکنون اسم فارسی ِ بهزاد پسوند اسم عربی ِجمال جمعه نیامده بود
حاجت جان
پاسخحذفاگه هویت نویسند و مترجم کتاب رو متوجه شدی یکیش رو برا منم بخر
حاجت جان
پاسخحذفمنو ببخش !!!
پشیمووووووووووووونم .
محمد عزیز
شعر زیبایی بود
مرسی
خواهش می کنم پویا جان من به لطف شماست که در حیات شعر نفس می کشم شما دوستان همیشه همراه و پشتیبان بزرگی برای من وشعرم بوده اید سپاس مرا پذیرا باشید
پاسخحذفsalam
پاسخحذفmafhoome sheretoon alie
tasvir sazitoon ro khoob kar kardid
movafagh bashid