بید که مجنون نمی شود
لیلی اگر
لی لی
بلد نیستم بازی کنم
با بازی که طعمه ام را به چنگال گرفت و
پرید از سرم
خواب ِ خراب ِ خوشبختی
همیشه کسی هست
که هست ِ مرا دستکاری کند
هسته ی مرا
به بمب ِ هسته ای
تا جهان
لبخند ژکوند را از یاد ببرد
- با تمام ِ لبخندهای بدون لب-
بلند که می شوم
بلندتر
بلندتر
بلندتر
باز اما
دستم نمی رسد به سبیل های شما
که لب ها را به حبس ِ ابد
- بدون ملاقات لبخند -
مگر نمی شود که مجنون بید شود
و لی لی که تمام شد
لیلی زیر سایه اش
فرهاد را از نظامی
بدزدد - با شیرین زبانی هوشش را -
و باز
بازی که باز
طعمه اش را
این بار
از داستان ِ اودیسه
- شاید -
و بید همچنان مجنون
که بی لیلی
نمی شود لی لی بازی کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر