سلاخی می گریست
به قناریِ کوچکي دل باخته بود

۱۳۸۹/۰۹/۲۹

مستعمره

 برای بانو


 این پیراهن تن ِ مرا اشغال کرده است
 به جنگ پیراهنم بیا
 به فتح پیکرم بیندیش
 وآن وقت من مستعمره ی تو می شوم
 و پیراهنت پرچم جغرافیای من می شود
 و تو بر جغرافیای من حکمرانی خواهی کرد.
 *
سیاه جامگان ِ درونم
به خون خواهی ِ کسی بلند نمی شوند
                        فاتح اگر تو باشی.

۲ نظر:

  1. مرسی شعر قشنگیه
    برای فتح اعتمینان خاطری دل نشینی به بانو می دهد
    اما ما از تاریخ یاد گرفتیم که مستعمره بودن خوب نیست حتی توسط یک بانو
    به بانو هشدار میدم تحت هیچ شرایطی رو این قول سیاه جامگان حساب نکنه

    پاسخحذف
  2. مستعمره حس خوبی به من نداد اما زیبا بودبخاطر وقایعی که بی صدا درون شعر رخ میدن جنگ و تسلیم وشاید تسلیم تنها انتخاب باشه در حالی که تنها انقلابی که میتونه رخ بده همینه به من حس خوبی نداد چون واقعی بود من از حقیقت میترسم

    پاسخحذف