سلاخی می گریست
به قناریِ کوچکي دل باخته بود

۱۳۸۹/۰۸/۱۲

و هنوز چشم هایت

گاه احساس می کنم خدا
             در چشم های تو شکل می بندد
و هراسی
        تا مگر چشم فروبندی
                  و جهان از حرکت بازایستد .

۲ نظر:

  1. خارق العاده اس هر بار که میخونمش انگار بار اولیه که می خونمش هر چند که اون موقع هاشاید به محکمی این شعر پی نبرده بودم...واقعا کلمات به طرز عجیبی همدیگرو تحلیل میکنن انگار بزرگی خدارو چشم یه آدم قورت میده و اینجاست که جهان منتظر پلک زدن یه آدم میشینه.این شعر حجم داره میشه وزنش کرد اندازه اش گرفت بوسیدش و حتی با خوندنش گریه کرد از بس که دقیق و تمام فاکتورای تبدیل شدن به یه شعر ناب و داره

    پاسخحذف
  2. بی معرفتی کاریش هم نمیشه کرد.خواستی بفهمی چرا بزنگ تا بهت بگم.واسه دلخوری پیش اومده معذرت میخوام پیش میاد.منم خیلی وحشتناکم!!!!!

    پاسخحذف