سلاخی می گریست
به قناریِ کوچکي دل باخته بود

۱۳۸۹/۱۱/۰۳

رویا

می خواستم تمام ِ ترانه های جهان را نقاشی کنم
 می خواستم خودم باشم
                         دست های ام -که وارونه یِ خواب هایِ من اند-
 این جهان ِ چندش آور اما
 مگر می گذارد گلدان های مان را آب بدهیم؟
 چند ثانیه مانده به اعدام ِ رویاهایِ چموش
-هنوز که خنده های ام
                   در پلک هایِ تو شکوفه می داد-
 می خواستم دست گیره را بچرخانم
 و کوچه آغاز شود
 این جهان ِ چندش آور اما،
 مگر می گذارد رویاهای مان را نقاشی کنیم؟

 باد پلک هایِ تو را با خود بُرد
 و کوچه آغاز نشد.

۴ نظر:

  1. (ای کاش قبل از خاک سپاریمان ،اندکی خاک می دادند تا زندگی کنیم.)
    برداشت من:
    شعر سرشار از امید شروع می شه ،با اینکه از همون اول شاعر می دونه که قدرتش رو نداره و این رو اعتراف میکنه ،اما باز هم امیدواره.
    پلک پوشاننده چشمهاست و اینجا مفهوم دو گانه داره :این که خنده های شاعر در اونه مبهمه. ام وقتی که بد اون رو میبره نشون دهنده ی بوجوداومدن یه جور بصیرت یا شایدم محکومیت مخاطب به دیدن واقعیت هاست.
    ضمنا یادِ
    (دست ها می سایم تا دری بگشایم )
    هم می افتیم.

    پاسخحذف
  2. در ضمن این که من آدم حسابی شدم ونظر حسابی میدم هم بسی جای تعجب داره.
    به افتخارم بزن اون دست قشنگه رو..........

    پاسخحذف
  3. ام=اما (خط5 کامنت اول)
    بد=باد (خط6 کامنت اول)

    پاسخحذف
  4. هیچ تعجبی نداره وقتی شعر محمد و میخونیو میبینی که جهان در شعرش هست و حول هیچ محور خاصی چرخش نداره این شعر با آدمهای زیادی ارتباط داره. حرف از هزاران نفر میزنه و بر خلاف حرف خاله ناهید( البته من به برداشت شما از شعر احترام میزارم)باید بگم هیچ ابهامی نه در شعر ونه در خنده شاعر وجود داره چرا که این شعر از چند قدمی شاعر فراتر رفته وخنده تنها لبخند یه نفر نیست جهان در حالتی بین جسارت و خجالت قرار داره نه در ابهام؟و کوچه که باید به خاطر انتخاب این کلمه به محمد تبریک بگم این کوچه با تمام کوچه ها فرق داره تو این کوچه هیچ بچه ای دنبال توپ پلاستیکیش نمی دوه هیچ زن همسایه فضولی وجود نداره... این یه شاه را ه...عالیه محمد

    پاسخحذف