خیال کوچ ندارد
این پرنده ی زمستانی
می داند
آخرین برف که جاری شود
می میرد
اما
خیال کوچ ندارد
این پرنده
که به آفتاب چشم هایت
خو کرده است.
این پرنده ی زمستانی
می داند
آخرین برف که جاری شود
می میرد
اما
خیال کوچ ندارد
این پرنده
که به آفتاب چشم هایت
خو کرده است.
بر که؟
پاسخ دادنحذفیکم گنگه!
راستی "گل آفتابگردان"
شعر شماست؟
سلام ناهید جان راستش را بخواهید من خیلی از شعرهایم را فراموش کرده ام ام اگر برایم بفرستی اش یادم می آید
پاسخ دادنحذفزیر این آسمان ابری
پاسخ دادنحذفبه معنای اسمش فکر می کند
"گل آفتابگردان"
راستی به وبلاگ منم سر بزنید
پاسخ دادنحذفhttp://ahanabdideh.mihanblog.com/
خوشحال میشم دل نوشته هامو بخونین.
محمد جان به نظرم شعر رو اشتباه نوشتی
پاسخ دادنحذففکر کنم به جای برف ، نوشتی "بر"
پرنده ی زمستانی جطور به آفتاب خو می کنه ؟
زمستان و آفتاب و پرنده ی زمستانی ؟!!!!
پاسخ دادنحذفتنها موجودی که به ذهنم رسید پنگوئن بود !!!
محمد جان کاش شرح میدادی زمستان کجا مد نظرت بوده؟
پاسخ دادنحذفمثلا زمستان اهواز یا سیبری ؟
شعرت مطلق نیست!
آخه تو سیبری آفتاب نیست، توی اهواز هم پرنده ی زمستانی نیست !!
آخ آخ
پاسخ دادنحذففک کنم از گفتن این شعر پشیمون شدی
می تونی حذف پست کنی!
وا
پاسخ دادنحذفكامنت من كو پس؟